خسته شده بودم از دنیایی ک برا خودم ساختم... از یه چار دیواری ک ب زحمت ازش خارج میشدم...
از ی اتاق تاریک ک پنجره اش ماه ب ماه هم باز نمیشد و پرده هاش کنار نمیرفت...
از ی روحیه ی کسل کننده.... از رنگای تیره.... از بد خلقی ها و بد عنقی ها....
دارم قانون های زندگیمو عوض میکنم....
دارم میشکنمشون! دونه دونه اشونو....
دارم مثل مار پوست میندارم! گاهی لازمه ک تغییر کنی بشی یه ادمی ک هیچکس نمیشناستش!
بشی ی کسی ک همه تغییراتشو حس کنن
ی تغییر خووووووب بشی کسی ک همه از بودن باهاش لذت ببرن
و بیشتر از همه خودت لذت ببری!از با خودت بودن!
میخوام از با خودم بودن لذت ببرم!:)
ممنووونم از کسی که باعث این افکار "نو" شد!:*
بهشت واقعی اینجاست
انسانهای بی آزارو پاکی که دروغ نمیگن ...
ریاکار نیستند..!!
خودشون هستند.......
سلامتی همشون♥
نظرات شما عزیزان:
برچسبها:
+ نوشته شده در ساعت 11:15 توسط جانان عمه